وكيل براي شكايت كيفري

۷۶ بازديد

نكاتي در مورد شكايات كيفري و دادخواست هاي حقوقي
يكي از مشكلاتي كه مددجويان دادگستري اغلب با آن مواجه هستند، تفكيك دو عنوان «شكايت كيفري» و «شكايت حقوقي» است. براي موفقيت در قوه قضائيه، دانستن تفاوت هاي اين 2 عنوان بسيار مهم است.
 

دعواي كيفري مربوط به عملي است كه دادگاه براي مرتكب آن مجازات تعيين مي كند اما براي دعواي حقوقي دادگاه مجازاتي در نظر نمي گيرد و فقط مرتكب را مكلف به دادن حقوق قانوني ديگران يا انجام وظايف مي كند.
 

شكايت كيفري را مي توان روي هر كاغذي نوشت و به مرجع قضايي برد، اما شكايت حقوقي بايد در برگه مخصوصي به نام «دادخواست» نوشته شود، در غير اين صورت پذيرفته نمي شود. مي توانيد فرم دادخواست را از دادگاه خريداري كنيد.
 

شكايت كيفري ابتدا به مرجعي به نام دادسرا برده مي شود و پس از انجام تحقيقات در كلانتري و دادسرا به دادگاه ارسال مي شود اما دادخواست قانوني بايد مستقيماً به دادگاه ارسال شود.
 

شكايات كيفري را مي توان بدون استفاده از وكيل در دادگاه مطرح كرد، اما اكثر شكايات حقوقي بايد توسط وكيل مطرح شود. مثلاً براي طرح شكايات مالي و بيش از يك ميليون تومان بايد از وكيل استفاده كرد. براي شكايت كيفري (از هر نوع) فقط مهر دو هزار تومان لازم است كه در دادگاه مهر مي شود.
 

دعواي كيفري مربوط به عملي است كه دادگاه براي مرتكب آن مجازات تعيين مي كند اما براي دعواي حقوقي دادگاه مجازاتي در نظر نمي گيرد و فقط مرتكب را مكلف به دادن حقوق قانوني ديگران يا انجام وظايف مي كند.
 

در جرائمي كه تعقيب آن منوط به شكايت قرباني جرم است، شخص بايد اهليت قانوني داشته باشد. واجد شرايط بودن در قانون جمهوري اسلامي ايران براي دختران 9 سال و براي پسران 15 سال الزامي است، اما معمولاً روال عملي دادگاه 18 سال است. در صورتي كه فرد هنوز به سن لازم نرسيده باشد، ولي يا قيم وي بايد شكايت كند.
 

جرايمي وجود دارد كه فقط با شكايت شاكي قابل پيگيري است. اين جرايم جنبه عمومي مانند جرايم افترا، توهين و فحاشي ندارند.
 


 
شروع به رسيدگي كنيد
با شكايت شاكي، دادسرا مكلف به رسيدگي است و نمي تواند از رسيدگي امتناع كند.
 

براي طرح شكايت شاكي بايد به دادگاه محل وقوع جرم مراجعه كند. بنابراين اگر جرم در مشهد اتفاق افتاده باشد نمي توانيد در تهران شكايت كنيد. اولين قدم تنظيم شكايت و ارائه آن به دادستان است.
 

نوشتن شكايت و تقديم آن به دادسرا تشريفات دادخواستي ندارد و قانون به سادگي آن را دور زده است. البته شكايتي كه به دادسرا ارائه مي كنيد بايد حداقل شرايطي داشته باشد كه بعداً به آن خواهيم پرداخت، اما اين شرايط و حداقل ها بسيار كمتر از بايدها و نبايدهاي تقديم دادخواست است.
 

اگرچه تنظيم شكايت آسان تر از طرح دعوي است، اما ما به شما توصيه مي كنيم در اين مورد با يك متخصص مشورت كنيد. «كارشناس» به معناي فردي است كه در علم حقوق تخصص دارد. بنابراين براي مشاوره به دادگستري و دادستان مراجعه نكنيد. بهترين كارشناسان در اين زمينه وكلاي پايه يك دادگاه هستند. مراحل رسيدگي به شكايت كيفري
رسيدگي قضايي در قوه قضاييه داراي 3 مرحله است:

1- طرح شكايت و شروع به رسيدگي
۲- رسيدگي بدوي دادگاه بدوي
3- رسيدگي به شكايت و طرح دعاوي كيفري

 

 
اطلاعيه ها و اخبار مقامات قضايي
 در جرايم عمومي و غيرقابل گذشت ضابطان دادگستري با اعلام و گزارش پيگير تعقيب جرايم هستند. ضابطان دادگستري الان همان افسران پليس هستند. اما در برخي موارد نيروي مقاومت بسيج و سپاه نيز جزو نيروهاي انتظامي محسوب مي شوند.

 
 

مواردي كه بايد در شكايت گنجانده شود
شكايات را مي توان روي كاغذ معمولي صادر كرد و نياز به كاغذ خاصي ندارد. موارد زير بايد در شكايت نوشته شود:

1- نام، نام خانوادگي، نام پدر و نشاني دقيق شاكي

۲- موضوع شكايت با ذكر تاريخ و محل وقوع جرم (تاريخ ابلاغ شكايت به دادسرا قيد شود)

3- خسارات مالي كه به مدعي وارد شده و قابل مطالبه است را ذكر كنيد.

4- مشخصات و نشاني شاكي (متهم) يا مظنون

5- مدارك، اسامي، مشخصات و نشاني شهود و مطلعين.

شاكي پس از درج موارد فوق و تكميل شكايت بايد آن را امضا و به دادسرا يا دادگاه مربوطه ارائه نمايد. دادسرا يا دادگاه پس از انجام تحقيقات لازم دستورات لازم را جهت پيگيري به ضابطين قضايي اعلام مي كند.

 

 
ذينفع شكايت
جرايمي وجود دارد كه بايد شاكي خصوصي داشته باشدو تا در دادگاه محاكمه شوند. در اين موارد فقط فردي كه ذي نفع است مي تواند شكايت كند. اگر به كلانتري يا دادسرا مراجعه كرده باشيد حتما شاهد مشاجرات افرادي با دادسرا بوده ايد كه براي پيگيري پرونده بستگان و آشنايان خود مراجعه كرده و با پاسخ منفي دستگاه قضايي مواجه شده اند. مقامات و كاركنان معمولا اين افراد خيلي زود عصباني مي شوند و احساس مي كنند كه سنگ هايي در سر راه شكايت آنها پرتاب مي شود. اين در حالي است كه معمولاً سوء نيتي در اين زمينه وجود ندارد.

مقامات قضايي و كاركنان محاكم به منظور رعايت قانون و حفظ حقوق شاكي و متهم نمي توانند اطلاعات پرونده ها را در اختيار كسي قرار دهند. به هر حال در هنگام طرح شكايت، مشخصات و نشاني از شاكي پرسيده مي شود و هويت و جايگاه شاكي در طرح شكايت احراز مي شود. ممكن است فردي شكايت كند، اما علاقه اي به آن نداشته باشد. مثلاً در جرايم قابل گذشت مانند ترك انفاق يا فحاشي، چنانچه شاكي ذي نفع در دعوي نباشد، دادسرا به شكايت وي رسيدگي نمي‌كند. مثل اين است كه كسي به خاطر ترك خيرات توسط همسر دوستش شكايت كند! در اين صورت چون سمتي در طرح شكايت نداشته و ذي نفع نيست به شكايت وي ترتيب اثر داده نخواهد شد.
 دسته :

نكاتي در مورد اقرار و شهادت شهود در دادگاه

۱۶ بازديد

خواهان در دعاوي حقوقي و شاكي در دعاوي كيفري به معناي عام شاكي ناميده مي شوند. اثبات دعوي و تكليف اقامه دليل در كليه دعاوي بر عهده خواهان است و مدعي عليه (شاكي يا مدعي عليه) وظيفه اثبات بي گناهي و ارائه دليل را ندارد و همانطور كه در قانون اساسي آمده است، برائت است. اصل. دلايل اثبات دعوي عبارتند از: اقرار، شهادت، سند، سوگند و علم قاضي.


 


ابعاد حقوقي شهادت شهود

 


دو مبحث اقرار و شهادت در قوانين حقوقي و البته بارزتر از آن در امور كيفري مورد توجه علماي حقوق و حقوق است. از نظر حقوق مدني، در جلد سوم قانون مدني، يعني مبحث ادله اثبات دعوي، در كتاب اول، موضوع اقرار در دعاوي مدني و شرايط و آثار مطرح شده است. اعتراف مورد توجه قرار گرفته است.


ابتدا به ماده 1258 قانون مدني اشاره مي كنم كه در بند اول آن اقرار دليل بر اثبات دعوي محسوب مي شود در حالي كه تعريف اقرار در ماده 1259 چنين است: «اقرار اخبار به حق است. و به ضرر ديگري». هر چند طريقه اقرار بسيار گسترده و عام است زيرا طبق ماده 1260 قانون مدني «اقرار به هر لفظي كه دلالت كند واقع مي شود» كلمه هر لفظ در اين ماده قانوني مطلق است و شامل هر نوع لفظي در قانون مدني مي شود. جهت اعتراف اگر چه اقرار بايد صريح و شفاف باشد زيرا در ماده 1268 قانون مدني آمده است «اقرار معلق نافذ نيست» اما تمامي ادله و نفي در موضوع اقرار حول محور اصلي صدق اقرار است. .


 



 


شرايط اقرار:

 


1- عقل


2- بلوغ


3- اختيار


4- قصد


پس اقرار ديوانه و مست و طفل و قهري و بي قصد مانند ساحل و هازل و نعيم و ناخودآگاه صحيح نيست.


مهم ترين نكاتي كه در اقرار نزد قاضي بايد مورد توجه كامل و گسترده قرار گيرد، شرايط صحت اقرار است. خيار و عمد دو ركن اساسي در هر اقرار است كه بدون آن حداقل طبق قانون مجازات اسلامي براي هيچ شخص حقيقي مسئوليت كيفري ايجاد نمي شود. .


اگرچه بسياري از احكام در دادگاه هاي صالحه بر اساس شهادت صادر مي شود، اما آيا كسي مي تواند در هر شرايطي و در هر شرايطي در مورد هر موضوعي شهادت دهد؟ قطعا خير، شاهد شرايطي به مراتب شديدتر از شاهد (اعتراف كننده) دارد، طبق ماده 155 قانون مجازات اسلامي «در مواردي كه قاضي شهادت شاهد را دليل شرعي استناد مي كند، لازم است.


 


 


شرايط شاهد:

 


1- بلوغ


2- عقل


3- ايمان


4- خلوص مولد


5- عدالت


6- عدم منفعت شخصي براي شاهد يا ضرر از او


7- عدم وجود دشمني بين شاهد و اصحاب دعوا


8- عدم پرداختن به گدايي و ولگردي


در هر صورت قاضي دادگاه با احراز تمامي شرايط فوق مي تواند بر اساس شهادت راي صادر كند، البته پس از احراز شرايط فوق، شاهد همچنان بايد براي اثبات صداقت خود سوگند ياد كند.


بر اساس ماده 153 قانون مجازات اسلامي «شهود و مطلعين تحقيق بايد قبل از اعلام اطلاعات سوگند ياد كنند: به خداي تعالي سوگند ياد مي‌كنم كه جز حقيقت چيزي نگويم و همه حقايق را بيان كنم» با وجود همه اين موارد. به معناي تاييد تمام آنچه شهود شهادت داده اند نيست زيرا در مبحث دوم در فصل پنجم قانون مجازات اسلامي بحث جرح و تعديل شهود مطرح شده است و بدين ترتيب شخصي كه عليه او شهادت داده شده مي تواند. از خود دفاع كند و حتي با جراحت يا اصلاح شاهد دروغين او را به مجازات محكوم كند.


همان طور كه در ماده 158 قانون مجازات اسلامي آمده است: «صدمه عبارت است از ادعاي فقدان يكي از شروط مقرر در قانون براي شاهد و از طرف طرفين دعوا صورت مي گيرد». در قانون مجازات اسلامي شهادت كذب قابل مجازات است زيرا در ماده 650 قانون مذكور آمده است: «هركس در دادگاه نزد مراجع رسمي شهادت دروغ بدهد به حبس از سه ماه و يك روز تا دو سال يا يك ميليون و پانصد هزار نفر محكوم خواهد شد. به دوازده ميليون ريال.»


تبصره در مورد مجازات مذكور در اين ماده علاوه بر مجازات مذكور در باب حدود و قصاص و ديات شهادت كذب است.» بنابراين چنين نيست كه انسان بي گناه به صرف شهادت مجرم شود و شاهد دروغين از عدالت فرار مي كند

تعريف تجديدنظرخواهي و زمان پيشنهاد آن

۱۳ بازديد

تصميمات محاكم در معناي عام آن شامل احكام و دستور مي باشد. احكام نيز از يك منظر به قضاوت حضوري و غياب تقسيم مي شوند. فرجام خواهي يكي از راه هاي عادي شكايت از احكام است كه فقط در احكام غيابي قابل اجراست. به عبارت ديگر، در مورد قرارها و احكام حضوري، تجديدنظرخواهي به هيچ وجه اعمال نمي شود.

اين تأسيس حقوقي كه خاستگاه حقوق فرانسه است، هم در آيين دادرسي مدني و هم در آيين دادرسي كيفري وجود دارد. در امور حقوقي نيز چنانچه خوانده يا وكيل يا قائم مقام يا قائم مقام قانوني وي در هيچ يك از جلسات حاضر نشود و كتباً از خود دفاع نكند و اعلام زمان رسيدگي به خوانده از نوع واقعي نباشد. ابلاغ، حكم دادگاه از طرف خوانده غايب خواهد بود.

 

تحويل واقعي
آراي دادگاه حقوقي در مورد خواهان هميشه حضوري است. خواه در دادرسي باشد يا نباشد. آيا او يا وكيلش لايحه اي به دادگاه ارسال كرده است يا خير. در نتيجه عدم صدور حكم فقط مربوط به متهم است نه شاكي. از طرفي توجه به موضوع ارتباط نيز بسيار مهم است.

اطلاع رساني دو نوع است. ابلاغ قانوني و اطلاع رساني واقعي.

ابلاغ واقعي در صورتي است كه ابلاغ به مخاطب رسيده باشد. بنابراين در صورتي كه ابلاغ واقعي باشد و مخاطب از مفاد ابلاغ مطلع شده باشد، اعم از اينكه در جلسه حاضر باشد يا نباشد، حكم صادره عليه وي جاري تلقي مي شود و ديگر جاي تجديدنظرخواهي نيست.

 
حكم غيابي و اعتراض به آن
مشابه اين بحث در آيين دادرسي كيفري و در مورد متهم نيز صادق است. يعني اگر متهم يا وكيل او در هيچ يك از جلسات دادگاه حاضر نشود و لايحه اي ارسال نكند، حكمي كه دادگاه در مورد آن متهم صادر مي كند، حكم غيابي است و آن شخص حق اعتراض به آن را دارد. حكم غيابي و اين اعتراض همان استيضاح است. . در آيين دادرسي كيفري، احكام عليه شاكي هميشه حضوري بررسي مي شود. عدم صدور حكم فقط در مورد متهم معنا دارد.

 
اعتراض در چه مواردي صورت مي گيرد؟
در پاسخ به اين سوال بايد بين امور حقوقي و كيفري تفاوت قائل شد. در آيين دادرسي مدني همانطور كه گفته شد در هر موردي كه در دادگاه مطرح مي شود و خوانده يا نماينده وي در جلسه حضور نداشته و لايحه ارسال نكرده است مي توانند از دادخواست استفاده كنند. به عبارت ديگر، صدور حكم غيابي در هر موضوعي در آيين دادرسي مدني امكان پذير است. اين موضوع از مفاد ماده 303 قانون آيين دادرسي مدني قابل درك است.

حكم غيبت در آيين دادرسي كيفري
طبق مفاد ماده ۲۱۷ قانون آيين دادرسي كيفري در كليه جرايم مربوط به حقوق بشر و نظم عمومي كه جنبه حقوق الهي نداشته باشد در صورتي كه متهم يا وكيل او در جلسه دادگاه حضور نداشته باشد و ارسال نكرده باشد. در صورت لايحه، دادگاه مي تواند حكم غيابي صادر كند و متعاقباً محكوم عليه نيز مي تواند به صورت غيابي به اين حكم اعتراض كند كه همان دادخواست خواهد بود.

اما در حقوق فقه امكان صدور حكم غيابي وجود ندارد. مثلاً در هيچ يك از حدود الهي نمي توان حكم غيابي براي محكوميت افراد صادر كرد. همانطور كه مي دانيم 9 جرم محدود در قوانين جزايي ما وجود دارد كه شامل زنا، فسق جنسي، زنا، فحشا، تكدي گري، گدزف، شرب خمر، جنگ، فساد مالي و در نهايت، نوع خاصي از سرقت است كه دادگاه هاي كيفري مي توانند در مورد آن قضاوت كنند. حق غيابي، حكم برائت متهم صادر مي شود، اما امكان صدور حكم محكوميت در اين دسته از جرايم غيابي وجود ندارد. در نتيجه در اين موارد بحث تجديدنظر منتفي است.

در آيين دادرسي كيفري يك نكته مهم ديگر بايد مورد توجه قرار گيرد و آن اينكه حضور يا عدم حضور متهم يا وكيل وي در مرحله دادگاه و تحقيقات مقدماتي ملاك تشخيص حضور يا عدم حضور حكم صادره نيست. توسط دادگاه بلكه حضور يا عدم حضور متهم، حضور يا عدم حضور متهم يا وكيل او در دادگاه است. در نتيجه بايد بين دادسرا و دادگاه فرق بگذاريم.

بنابراين در صورتي كه متهم در دادگاه حاضر شود، اما در هيچ يك از جلسات دادگاه حضور نداشته باشد و وكيل به دادگاه اعزام نكند و لايحه دفاعيه ارسال نكند، در اين صورت حكم به صورت غيابي صادر مي شود.

 
تجديد نظر و رسيدگي
در اين زمينه بين اساتيد حقوق اختلاف وجود دارد. برخي آن را مرحله جديدي از رسيدگي مي دانند. اما برخي ديگر با توجه به اينكه تجديدنظرخواهي در همان دادگاه غيابي صادركننده حكم صورت مي گيرد.اين دادرسي مرحله جديدي نيست، بلكه ادامه كار قبلي همان دادگاه است.

 

مرجع تجديدنظرخواهي عليه احكام غيبت
در اين مورد بين آيين دادرسي مدني و آيين دادرسي كيفري شباهت وجود دارد. دادخواست تجديدنظر به استناد ماده 305 قانون آيين دادرسي مدني به همان دادگاهي كه حكم غيابي صادر كرده تقديم مي شود و در همان دادگاه رسيدگي مي شود. در همين راستا، مطابق ماده 217 قانون آيين دادرسي كيفري، داوري در همان دادگاهي است كه حكم غيابي صادر كرده است. بنابراين در هيچ يك از دو مورد فوق نيازي به مراجعه به مراجع قضايي مافوق نيست.

آشنايي با حقوق مالي زنان

۱۰ بازديد

آشنايي با حقوق مالي زنان
مهرالمسمي مالي است كه در عرف مهريه ناميده مي شود و با توافق طرفين در زمان عقد تعيين مي شود. در صورت عدم تعيين مهريه در زمان عقد، زن مستحق مهريه خواهد بود. طبق قوانين مدني و خانواده، وظايف مالي در خانواده هميشه بر عهده مرد است. حقوق مالي زن
1- مهر المصامي
يكي از حقوق مالي زن در عقد دائم، مهريه است. مهرالمسمي مالي است كه معمولاً مهريه ناميده مي شود و در ضمن عقد به توافق طرفين مشخص مي شود. در صورت عدم تعيين مهريه در زمان عقد، زن مستحق مهريه خواهد بود. براي تعيين ميزان مهريه بايد به وضعيت زن از نظر شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت زن نسبت به زنان مشابه و نزديكان او و نيز عرف محلي توجه شود.

 

 
2- نفقه
ديگري حقوق مالي زنان است. نفقه طبق قانون عبارت است از مسكن، پوشاك، غذا و اثاثيه منزل كه عرفاً متناسب با حيثيت زن باشد و در صورت عادت زن به داشتن يا نياز او به دليل بيماري يا كمبود اعضا، خدمتكار.

در اين صورت زن در صورتي مستحق نفقه است كه پس از انعقاد عقد به شوهر خود تسليم شود.

در صورت اعتراض مرد به پرداخت نفقه، زوجه مي تواند الزام زوج را به پرداخت نفقه از دادگاه بخواهد. در اين صورت دادگاه ميزان نفقه را تعيين و شوهر را به پرداخت آن محكوم مي كند. در صورت عدم امكان اجراي حكم دادگاه مبني بر محكوميت زوج به پرداخت نفقه، زوجه مي تواند از دادگاه تقاضاي طلاق نمايد.

 

 

3- ثواب المثل
مفهوم ديگر مربوط به حقوق مالي زنان است. در اين خصوص اگر زني كارهايي را كه شرعاً بر عهده او نبوده به قصد عدم انفاق انجام داده باشد، مستحق ثواب مشابه است.

در اين صورت وقتي مرد تقاضاي طلاق مي كند، زن مي تواند قبل از صدور گواهي عدم سازش يا بعد از آن تقاضاي خسارت كند. در اين صورت دادگاه توسط كارشناس معيني مبلغ آن را تعيين و حكم به پرداخت آن مي دهد. اما قانون و رويه قضايي شرايطي را براي دريافت اجرت المثل براي زن تعيين كرده است. به نحوي كه:

 

 


 
شرايط ثواب زن
ج: مرد تقاضاي طلاق كرده است. مگر اينكه تقاضاي طلاق زوج به دليل تخلف زن از وظايف زناشويي يا سوء رفتار يا اخلاق زن باشد كه در اين صورت مانع از استحقاق اجرت المثل مي شود.
ب: زوجه به قصد انفاق كارهاي خانه را انجام نداده باشد.
ج: علاوه بر عقد نكاح يا عقد ديگر براي انجام كارهاي منزل، اجرت زن تعيين نشده است.

لازم به ذكر است دادگاه با ارجاع موضوع به كارشناس حق الزحمه زن را تعيين مي كند.
اما ارث نيز نوع ديگري از حقوق مالي است كه به زنان نيز داده مي شود. ارث، ارث مالي است كه در صورت فوت شخص، اقارب نسبي يا سببي از اموال متوفي مي گيرند.
اگر زن براي شوهرش فرزندي داشته باشد، يك هشتم اموال منقول و ارزش اموال غيرمنقول او را به ارث مي برد و اگر شوهر فرزندي نداشته باشد، يك چهارم اموال او را به عنوان ارث مي برد.
 
 

حقوق مالي زن در نكاح منقطع
يكي ديگر از حقوق مالي زن در عقد موقت، مهريه است و بايد در ضمن عقد تعيين شود وگرنه موجب بطلان عقد موقت مي شود.

در عقد موقت زن مستحق نفقه نيست مگر اينكه شرط شده باشد.

در نكاح منقطع، زن مستحق اجرت المثل نخواهد بود، زيرا يكي از شروط پرداخت آن، درخواست طلاق از زوج است، در حالي كه در ازدواج موقت به هيچ وجه «طلاق» لحاظ نمي شود.

در صورت فوت شوهر، زني كه با شوهر متوفي ازدواج كرده است ارث نمي برد و شرط خلاف آن (يعني ارث زن در عقد موقت) باطل است.

بررسي زمان وقوع جرم و مجازات

۱۸ بازديد

بررسي زمان وقوع جرم و مجازات
مرور زمان مدتي است كه طبق قانون پس از انقضاي آن، تعقيب جرم يا اجراي حكم قطعي (كيفري) موقوف مي شود و مجازات مقرر در قانون براي جرم اجرا نمي شود. . به عبارت ديگر، هر گاه رسيدگي به جرم يا اجراي حكم قطعي مجازات به مدت معيني به تعويق افتاد، ديگر به آن جرم رسيدگي نمي شود و حكم قطعي اجرا نمي شود و در اين مورد گفته مي شود كه جرم مشمول مرور زمان بوده است. تعقيب به مرور زمان براي صدور و مرور زمان براي اجراي حكم تقسيم مي شود. مرور زمان و تأثير آن در مجازات مجرم
بررسي زمان پيگيري
مرور زمان تعقيب مربوط به مرحله قبل از شكايت و رسيدگي است. يعني از تاريخ وقوع جرم تا انقضاي مهلت قانوني كه با مرور زمان محقق مي شود تعقيب و تعقيب صورت نمي گيرد.

طبق ماده 105 قانون مجازات اسلامي، مرور زمان تعقيب جرايمي را كه موجب تعزير مي شود، در صورتي كه از تاريخ وقوع جرم تا انقضاي مهلت هاي مذكور در اين ماده تعقيب نشده باشد، متوقف مي كند.

با توجه به بند الف ماده مذكور، چنانچه جرم درجه يك واقع شده باشد ولي 15 سال از وقوع آن گذشته باشد و تعقيب آن جرم نباشد، پس از گذشت اين مدت ديگر قابل تعقيب نيست. و متهم قابل تعقيب يا تعقيب نيست. پرونده تشكيل داد.

طبق ماده 106 قانون مجازات اسلامي در صورتي كه يك سال از تاريخ ابلاغ جرم به شاكي گذشته باشد و شاكي شكايتي نكرده باشد، پرونده جديد موضوع قانون مجازات اسلامي سال 1392 قابل گذشت است. مهلت منقضي شده و حق شكايت كيفري از او ساقط مي شود مگر اينكه تحت نظر متهم باشد يا به دلايلي كه خارج از اختيار او نيست نتواند شكايت كند كه در اين صورت مهلت يك سال از تاريخ دادگاه خواهد بود. تاريخ رفع مانع

همچنين در صورتي كه قرباني جرم قبل از انقضاي مهلت مذكور فوت كند و دليلي بر ترك شكايت وي وجود نداشته باشد، هر يك از ورثه وي ظرف مدت 6 ماه از تاريخ فوت حق شكايت خواهند داشت.

 


 

بررسي زمان صدور رأي
در صورتي كه از تاريخ اولين اقدام تعقيبي تا انقضاي مهلت لازم براي مرور زمان، حكمي صادر نشده باشد، پس از انقضاي مهلت قانوني، موضوع مشمول مرور زمان خواهد بود.

در ماده 105 قانون مجازات اسلامي، قانونگذار مرور زمان از تاريخ آخرين تعقيب يا تحقيق تا انقضاي مهلت هاي مذكور در اين ماده را در صورتي مي داند كه منجر به صدور رأي قطعي نشده باشد.

تعقيب يا اقدام تحقيقاتي در ماده اخير اقدامي است كه مراجع قضايي در اجراي وظيفه قانوني از قبيل احضار، تجمع، بازجويي، استماع اظهارات شهود و مطلعان، تحقيق يا معاينه محلي و نيابت قضايي انجام مي‌دهند. لازم به ذكر است كه مراجع قضايي بايد دستور لازم را صادر كنند لذا هرگاه مدير دفتر مرجع كيفري دستور احضار متهم را صادر كند يا دستور تجديد احضار و ابلاغ مجدد آنها را صادر كند، اين اقدامات قاطع نخواهد بود. محدوديت زماني كيفري

 
 

بررسي زمان اجراي حكم
در صورتي كه از تاريخ قطعي شدن دادنامه تا انقضاي مهلت قانوني كه لازمه مرور زمان است اجرا نشده باشد، اجراي حكم متوقف مي شود.

طبق قاعده مرور زمان كليه احكام كيفري از نوع مجازات هاي تعزيري كه مدت قانوني آنها گذشته و به هر دليلي اجرا نشده است ديگر قابل اجرا نيست.

ماده 107 قانون مجازات اسلامي نيز مرور زمان اجراي حكم را مقرر مي دارد: مرور زمان اجراي مجازات هاي قطعي را متوقف مي كند. به شرطي كه مثلاً در جرايم تعزيري درجه چهار 15 سال از صدور حكم قطعي گذشته باشد. طبق تبصره ماده مذكور، در صورتي كه اجراي تمام يا بقيه مجازات به مرور يا رفع مانع موكول شود، مرور زمان از تاريخ انقضاي آن مدت يا رفع آن محاسبه مي‌شود. مانع

ضمناً هر گاه اجراي مجازات شروع شود، اما روند اجراي آن به هر دليلي قطع شود، تاريخ شروع مرور زمان، تاريخ ختم اجراي مجازات است.

علاوه بر اين موارد، قانونگذار ايراداتي در قانون مجازات اسلامي در خصوص م.ا وارد كرده استحكيم زمان

بر اساس ماده 109 اين قانون، برخي از جرايم مشمول مرور زمان تعقيب، صدور حكم و اجراي مجازات نيستند كه شامل جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي كشور، جرايم اقتصادي از جمله كلاهبرداري و جرايم موضوع تبصره ماده 36 اين قانون (با رعايت ميزان مقرر در آن ماده). و جرايم بر اساس قانون مبارزه با مواد مخدر.

نكته اي كه در مورد مرور زمان بايد به آن اشاره كرد حق مدعي خصوصي است. بر اساس ماده 113 قانون مجازات اسلامي 1392، تعليق تعقيب، صدور حكم يا اجراي مجازات مانع از استيفاي حقوق مدعي خصوصي نيست و متضرر از جرم مي‌تواند در مراجع ذيصلاح اقامه دعوي خصوصي كند. قدرت.

همچنين چنانكه معروف است مرور زمان به مجازات هاي تعزيري اختصاص دارد. در توضيح درجات جرمي كه در مواد مربوط به مرور زمان ذكر شده است بايد گفت كه در قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 جرم به درجات تقسيم شده است.

ماده 19 قانون مجازات اسلامي مقرر مي دارد: مجازات هاي مجازات اشخاص حقيقي به هشت درجه تقسيم مي شود. در اين مقاله درجات مختلف مجازات هاي كيفري بيان شده است.

انواع ازدواج - احكام ازدواج

۱۱ بازديد
انواع ازدواج - احكام ازدواج
ازدواج يك نهاد مدني در حقوق ايران است كه آثار حقوقي و مدني فراواني دارد. آشنايي با قوانين حاكم بر اين موسسه ضروري است. يكي از اين قوانين منع ازدواج با افراد خاص است. بنابراين بايد با كسي ازدواج كرد. كه از نظر شرعي و قانوني مانعي براي آن وجود ندارد. در اين بحث زير به بررسي موضوع ممنوعيت ازدواج با گروهي از زنان و مردان مي پردازيم كه در قانون مدني ايران از «موانع نكاح» محسوب مي شوند. موانع ازدواج
1) به دليل خويشاوندي نسبي

2) ناشي از خويشاوندي سببي

3) ناشي از خويشاوندي رضاعي

4) موارد متفرقه

5) رعايت مصالح كشور

 

 

موانع ناشي از خويشاوندي نسبي (خوني):
1) ازدواج با پدر و اجداد پدري و با مادر و مادربزرگ مادري.

2) ازدواج با فرزندان و نوه ها و نتايج، در كمترين حد ممكن.

3) ازدواج با برادر و خواهر و پدر و مادر و نوه و نتايج آن.

4) ازدواج با عمه و عمه و عمه و عمه و عمه و عمه پدر و مادر و اجداد.

 

 

موانع ناشي از خويشاوندي سببي:
مرد نمي تواند با مادر و مادربزرگ زنش و مادر و نامادري زنش ازدواج كند و اين افتخار جاودانه است. يعني اگر مردي با زني حتي به صورت موقت براي چند دقيقه ازدواج كند و حتي يكديگر را نبينند، اين حريم محقق شده است و آن مرد با مادر و بستگان يا فرزندان رضاعي همسر فعلي يا سابق خود براي هميشه محرم است. .

زن نمي تواند با خويشاوند يا ناپدري شوهرش ازدواج كند و همين وصف در مورد زن نيز صادق است.

زن پدر يا اقوام يا اجداد رضاعي مرد براي هميشه بر او حرام است. بنابراين، اگر زني حتي چند دقيقه با مردي ازدواج كند و سپس او را طلاق دهد، براي هميشه بر پسر و نوه او و نتيجه آن مرد حرام خواهد بود.

عروس براي پدرشوهر و اجداد شوهرش براي هميشه حرام است.

 



 

نكات مهم ازدواج دائم و موقت
 صميميت حاصل از ازدواج هاي مذكور، هم مختص ازدواج دائم است و هم شامل ازدواج موقت مي شود. نيازي به رابطه زناشويي نيست و براي اين صميميت صرف ازدواج كافي است.
اگر مردي با زني ازدواج كند و آن زن از شوهر قبلي خود دختر يا دختراني داشته باشد، تا زماني كه اين زن با مردي ازدواج كرده باشد، اين دختران نيز با پدرخوانده خود محرم هستند و در صورتي كه بين آنها رابطه زناشويي وجود نداشته باشد. زن و شوهر پس از جدايي، اين دختر مجدداً با پدر خوانده سابق خود نامحرم مي شود و مي تواند با او ازدواج كند، اما اگر بين زن و شوهر مزبور رابطه زناشويي وجود داشته باشد، دختر زن بر فرزندخوانده خود حرام است يا شوهر مادرش براي هميشه و جدايي مادر نيز در اين امر نقشي نخواهد داشت.
هيچ كس نمي تواند همزمان با دو يا چند خواهر ازدواج كند. بنابراين اگر مردي با زني ازدواج كند تا زماني كه او را طلاق ندهد نمي تواند با خواهرش ازدواج كند كه البته در اين صورت خواهر زن محرم شرعي نيست كه رعايت حجاب را نداشته باشد، اما به همين دليل او را طلاق مي دهد. محرم نيست
 اگر مرد به زن خود طلاق رجعي بدهد (طلاقي كه در آن مرد مي تواند زن را مجدداً ازدواج كند) زيرا در اين نوع طلاق در مدت شرعي (مدتي كه زن نبايد بعد از طلاق يا فوت زن ازدواج كند). شوهرش)، زن همان زن مرد است. فرض بر اين است كه تا آخر عده حق ازدواج با خواهر زن وجود ندارد، اما در ساير طلاق ها يا ازدواج هاي موقت مي توان با خواهر زن در ايام عيد ازدواج كرد.
ازدواج با برادرزاده يا خواهرزاده بدون اجازه او حرام است. بنابراين اگر مردي بدون اجازه همسر خود با برادرزاده يا خواهرزاده خود ازدواج كند، اين ازدواج صحيح و صحيح نيست، اما اگر بعداً بتواند رضايت همسر خود را جلب كند، عقد قبلي صحيح است و نيازي به ازدواج مجدد نيست. اما اگر همسرش از موضوع عقد مطلع شود و آن را اجرا نكند عقد باطل مي شود.
اگر مردي با زني ازدواج كند بعداً مي تواند با عمه او ازدواج كند و نيازي به اعلام موضوع به همسرش نيست.
اگر مردي سه بار متوالي زن خود را طلاق دهد، بعد از طلاق سوم (طلاق سه گانه) اين زن مطلقه، براي مرد حرام مي شود كه با او رابطه زناشويي داشته باشد يا نداشته باشد. اگر مرد بخواهد دوباره با او ازدواج كند، بايد اين كار را انجام دهد. . حرمت ازدواج بين زن و شوهر اول از بين مي رود.
اگر مردي پس از ازدواج موقت يا طلاق بين زوجين از همسر خود جدا شود مشمول اين قاعده نخواهد بود.
اگر مردي 9 بار زن خود را طلاق دهد، به گونه اي كه شش تا از آن هاطلاق ها رجعي است، اين زن براي هميشه براي او حرام مي شود كه به آن (نه طلاق) مي گويند و محلل در اين صورت كارساز نيست.

انواع ازدواج - احكام ازدواج


 تاريخ انتشار پست : 1401/5/5 بازديد : 2
انواع ازدواج - احكام ازدواج
ازدواج يك نهاد مدني در حقوق ايران است كه آثار حقوقي و مدني فراواني دارد. آشنايي با قوانين حاكم بر اين موسسه ضروري است. يكي از اين قوانين منع ازدواج با افراد خاص است. بنابراين بايد با كسي ازدواج كرد. كه از نظر شرعي و قانوني مانعي براي آن وجود ندارد. در اين بحث زير به بررسي موضوع ممنوعيت ازدواج با گروهي از زنان و مردان مي پردازيم كه در قانون مدني ايران از «موانع نكاح» محسوب مي شوند. موانع ازدواج
1) به دليل خويشاوندي نسبي

2) ناشي از خويشاوندي سببي

3) ناشي از خويشاوندي رضاعي

4) موارد متفرقه

5) رعايت مصالح كشور

 

 

موانع ناشي از خويشاوندي نسبي (خوني):
1) ازدواج با پدر و اجداد پدري و با مادر و مادربزرگ مادري.

2) ازدواج با فرزندان و نوه ها و نتايج، در كمترين حد ممكن.

3) ازدواج با برادر و خواهر و پدر و مادر و نوه و نتايج آن.

4) ازدواج با عمه و عمه و عمه و عمه و عمه و عمه پدر و مادر و اجداد.

 

 

موانع ناشي از خويشاوندي سببي:
مرد نمي تواند با مادر و مادربزرگ زنش و مادر و نامادري زنش ازدواج كند و اين افتخار جاودانه است. يعني اگر مردي با زني حتي به صورت موقت براي چند دقيقه ازدواج كند و حتي يكديگر را نبينند، اين حريم محقق شده است و آن مرد با مادر و بستگان يا فرزندان رضاعي همسر فعلي يا سابق خود براي هميشه محرم است. .

زن نمي تواند با خويشاوند يا ناپدري شوهرش ازدواج كند و همين وصف در مورد زن نيز صادق است.

زن پدر يا اقوام يا اجداد رضاعي مرد براي هميشه بر او حرام است. بنابراين، اگر زني حتي چند دقيقه با مردي ازدواج كند و سپس او را طلاق دهد، براي هميشه بر پسر و نوه او و نتيجه آن مرد حرام خواهد بود.

عروس براي پدرشوهر و اجداد شوهرش براي هميشه حرام است.

 



 

نكات مهم ازدواج دائم و موقت
 صميميت حاصل از ازدواج هاي مذكور، هم مختص ازدواج دائم است و هم شامل ازدواج موقت مي شود. نيازي به رابطه زناشويي نيست و براي اين صميميت صرف ازدواج كافي است.
اگر مردي با زني ازدواج كند و آن زن از شوهر قبلي خود دختر يا دختراني داشته باشد، تا زماني كه اين زن با مردي ازدواج كرده باشد، اين دختران نيز با پدرخوانده خود محرم هستند و در صورتي كه بين آنها رابطه زناشويي وجود نداشته باشد. زن و شوهر پس از جدايي، اين دختر مجدداً با پدر خوانده سابق خود نامحرم مي شود و مي تواند با او ازدواج كند، اما اگر بين زن و شوهر مزبور رابطه زناشويي وجود داشته باشد، دختر زن بر فرزندخوانده خود حرام است يا شوهر مادرش براي هميشه و جدايي مادر نيز در اين امر نقشي نخواهد داشت.
هيچ كس نمي تواند همزمان با دو يا چند خواهر ازدواج كند. بنابراين اگر مردي با زني ازدواج كند تا زماني كه او را طلاق ندهد نمي تواند با خواهرش ازدواج كند كه البته در اين صورت خواهر زن محرم شرعي نيست كه رعايت حجاب را نداشته باشد، اما به همين دليل او را طلاق مي دهد. محرم نيست
 اگر مرد به زن خود طلاق رجعي بدهد (طلاقي كه در آن مرد مي تواند زن را مجدداً ازدواج كند) زيرا در اين نوع طلاق در مدت شرعي (مدتي كه زن نبايد بعد از طلاق يا فوت زن ازدواج كند). شوهرش)، زن همان زن مرد است. فرض بر اين است كه تا آخر عده حق ازدواج با خواهر زن وجود ندارد، اما در ساير طلاق ها يا ازدواج هاي موقت مي توان با خواهر زن در ايام عيد ازدواج كرد.
ازدواج با برادرزاده يا خواهرزاده بدون اجازه او حرام است. بنابراين اگر مردي بدون اجازه همسر خود با برادرزاده يا خواهرزاده خود ازدواج كند، اين ازدواج صحيح و صحيح نيست، اما اگر بعداً بتواند رضايت همسر خود را جلب كند، عقد قبلي صحيح است و نيازي به ازدواج مجدد نيست. اما اگر همسرش از موضوع عقد مطلع شود و آن را اجرا نكند عقد باطل مي شود.
اگر مردي با زني ازدواج كند بعداً مي تواند با عمه او ازدواج كند و نيازي به اعلام موضوع به همسرش نيست.
اگر مردي سه بار متوالي زن خود را طلاق دهد، بعد از طلاق سوم (طلاق سه گانه) اين زن مطلقه، براي مرد حرام مي شود كه با او رابطه زناشويي داشته باشد يا نداشته باشد. اگر مرد بخواهد دوباره با او ازدواج كند، بايد اين كار را انجام دهد. . حرمت ازدواج بين زن و شوهر اول از بين مي رود.
اگر مردي پس از ازدواج موقت يا طلاق بين زوجين از همسر خود جدا شود مشمول اين قاعده نخواهد بود.
اگر مردي 9 بار زن خود را طلاق دهد، به گونه اي كه شش تا از آن هاطلاق ها رجعي است، اين زن براي هميشه براي او حرام مي شود كه به آن (نه طلاق) مي گويند و محلل در اين صورت كارساز نيست.

شرايط جبران عدم انجام تعهدات

۱۰ بازديد

شرايط جبران عدم انجام تعهدات
در لغت ضرر، معني ضد سود، ضرر، ضرر، ضرر و زيان را به كار برده اند. اما در معناي لغوي اين كلمه در دو معنا به كار رفته است: اولاً خسارت به معناي خسارت وارده است، ثانياً خسارت به معناي جبران خسارت وارده علاوه بر خواص است. (فقيهان) كه تصميم گرفته اند كلمه خسارت را در معناي لغوي آن به كار ببرند، در حقوق عام اين كلمه به دو معناي ايجاد خسارت و پرداخت خسارت به كار مي رود.
در قانون مدني ما وقتي داور از ضرر ناشي از عدم ايفاي تعهدات يا جبران خسارت صحبت مي كند، كلمه را به معناي اول گرفته است و وقتي بحث پرداخت خسارت را مطرح مي كند معناي دوم را منظور كرده است.

در كتاب اصطلاحات حقوقي در مورد كلمه مذكور آمده است: «خسارت (مدني ـ فقهي) الف) مالي كه بايد از طرف شخصي كه ضرر مالي به ديگري وارد كرده به زيان ديده بدهد. ب) خسارت وارده نيز گفته مي شود. خسارت.

 

تفاوت بين "زيان واقعي" و "زيان قضاوتي"
براي اينكه مفهوم خسارت درست باشد بايد تعدي به مال ديگري (مستقيم يا غيرمستقيم) صورت گرفته باشد. در اين صورت قصد تخلف از يكي از مقررات جاري كشور شرط تحقق خسارت است.

مانند اينكه كسي عقد را منعقد كند و در انجام تعهد خود تأخير كند (ماده 221 قانون مدني). اين شرط از مواد 512 و 520 قانون آيين دادرسي مدني فهميده مي شود و فهم عرف نيز مؤيد آن است.

خسارت به معناي آسيب واقعي است. خسارت در موردي حكم است كه قصد تخلف نداشته باشد ولي قانون آن را حكم ضرر دانسته است (ماده 221 قانون مدني). تلف غير عمدي مال نيز منشأ ضرر است (ماده 328 قانون مدني).

بايد اضافه كرد كه برخي با اقتباس از فقه واژه غرامت را به معناي جبران ضرر به كار برده اند. اين كلمه معادل كلمه «جبران» در فارسي است.

خسارت به معناي خسارت وارده به دو نوع است، يا خسارت مادي وارد مي شود كه به آن ضرر مثبت نيز مي گويند و يا تقويت منافع متصور كه به آن ضرر منفي يا به طور معمول و بيشتر «غير انتفاعي» مي گويند. پس ضرر يا ضرر است يا غير منفعت.

خسارت يا غرامت نقدي به شخصي وارد مي شود كه در اثر فعل يا ترك فعل يا بي احتياطي ديگر متحمل ضرر و زيان جسمي يا مالي شده باشد كه از طرف دادگاه به عامل زيان صادر مي شود. مي توان ادعا كرد.

به عبارت ديگر، مبلغي است كه دادگاه براي جبران خسارت متعهدله تعيين مي كند. حال با توجه به مطالب ذكر شده بايد گفت كه در اين رساله سعي بر آن است تا معناي دوم ضرر يعني «اجراي ضرر وارده» را كه ناشي از عدم انجام تعهد است بررسي كنيم و شرايط را ذكر كنيم. جبران خسارت ناشي از عدم انجام تعهد.

 


 

شرايط جبران خسارت ناشي از عدم انجام تعهدات:
متعهدله براي مطالبه خسارت بايد:

اولاً: مهلت ايفاي تعهد منقضي شده است.

ثانياً: ضرر محقق شده و متوجه متعهدله شده است.

ثالثاً: بطلان سند بايد به خودي خود ارتكاب يابد و علت خارجي نداشته باشد.

رابعاً: غرامت مستلزم عقد يا عرف يا قانون است.

 

الف) انقضاي مهلت:
براي اينكه متعهدله از متعهدله بابت عدم انجام تعهد مطالبه خسارت كند، لازم است مهلت تعيين شده براي ايفاي تعهد گذشته باشد. اين تاريخ مي تواند به شرح زير باشد:

 

در قرارداد، مهلت تعيين شده است:
در اين صورت، ممكن است طرفين توافق كرده باشند كه تا يك روز معين (مثل 15 دسامبر سالي كه قرارداد را منعقد كرده اند) متعهدله بايد تعهد خود را انجام داده باشد يا اينكه مدت معيني را براي انجام تعهد در نظر گرفته باشند. تعهد (مثلاً سه ماه پس از انعقاد قرارداد).

بديهي است مطالبه خسارت بايد پس از انقضاي مهلت و عدم انجام تعهد مطرح شود.

ماده 226 قانون مدني ايران در اين زمينه مي گويد: «در صورت عدم ايفاي تعهدات يكي از طرفين، طرف ديگر نمي تواند مطالبه خسارت كند مگر اينكه براي ايفاي تعهد مدت معيني معين شده باشد. مهلت گفته شده تمام شده است..."

بنابراين مشاهده مي شود كه صرف سپري شدن مهلت به همراه ساير شرايط براي مطالبه خسارت كافي است، در حالي كه در حقوق فرانسه مي بينيم كه علاوه بر انقضاي مهلت، متعهدله مي تواند خسارت ناشي از تاخير يا مطالبه خسارت را مطالبه كند. عدم ايفاي تعهد در صورتي كه دين يا عمل تكليف ايجاب كرده باشد و نحوه مطالبه با اظهارنامه يا دادخواست يا حتي نامه سفارشي قابل انجام است (به بند دوم ماده مراجعه شود).1138 و ماده 1139 قانون مدني فرانسه).

يكي از نويسندگان با مقايسه ادعاي خسارت در حقوق ايران و فرانسه مي گويد: «راه حل حقوق فرانسه در اين زمينه مناسب تر به نظر مي رسد، تا زماني كه طلبكار مطالبه پرداخت دين نكرده باشد، مي توان فرض كرد. كه اين تأخير ضرري در پرداخت نمي بيند و به آن راضي است و لذا نبايد براي اين مدت مطالبه خسارت كند، اما به نظر مي رسد با توجه به اينكه يكي از شروط مطالبه خسارت، واقعي شدن خسارت است. ضرر و توجه آن به متعهدله، اين ضرر بايد در واقع و بر اساس اصول سنجش ضرر در زمان وقوع محاسبه شود، بنابراين مطالبه دين يا عمل متعهدله تفاوتي در مورد ندارد. خصوصاً اگر طرفين در قرارداد شرط كرده باشند كه در صورت عدم ايفاي تعهد متعهدله متعهدله را به متعهدله بپردازد، در اين صورت نيازي به تحقق ضرر نيست.

نمونه متن توافقنامه صلح

۱۸ بازديد


نمونه متن توافقنامه صلح - توافقنامه صلح
از آنجايي كه براي تعيين اركان و ويژگي هاي آن محدوديت و شرايط خاصي وجود ندارد، عقد صلح را عقد تسامح، يعني عقد با تسامح و مسامحه مي نامند. در مقابل عقود غير قابل معامله، وجود معاوضه و تناسب معاوضه شرط لازم و غير ممكن است. در هر صورت دامنه امكان انعقاد و جايگزيني صلح به قدري گسترده است كه مي توان قرارداد صلح يا صلح را جايگزين همه قراردادها (به جز ازدواج) كرد. براي قراردادها و توافقنامه تسويه حساب با يك وكيل مشورت كنيد. نمونه اي از متن كوتاه توافق نامه (1)
مصالحه كننده: خانم .... به شماره ملي ...........

گيرنده صلح: آقاي .... به شماره ملي ...........

پرونده صلح: تعداد 514 قطعه سكه تمام بهار آزادي موضوع نكاح طرفين.

عوض سهله: 3 دانگ يك دري آپارتمان پلاك .........فرعي ..........اصلي واقع در ............. ..

توضيح: خانم ........... در ازاي انتقال و دريافت 3 دانگ در ازاي صلح به نام خود از گيرنده صلح، تمام مهريه قباله مافي خود را دريافت كرده و از اين پس نخواهد داشت. هرگونه ادعايي در مورد مهريه يعني در ازاي جهيزيه 3 دانگ آپارتمان كه در قسمت معاوضه صلح ذكر شده و همسرش نام برده شده است، تمام مهريه خود را دريافت كرده است. دونگ آن طبق صلحنامه و وكالتنامه به آنها داده شده و سه دانگ باقي مانده به جاي مهريه زوجه محاسبه مي شود. با امضاي اين قرارداد صلح، طرفين به تمامي دعاوي احتمالي خاتمه داده اند و هيچ ادعايي از يكديگر نخواهند داشت.

 

 

امضاي مصالحه كننده: امضاي مصالحه كننده:

 

نمونه اي از متن توافقنامه صلح (2)
مواد: خانم ........ فرزند ....... به شماره شناسنامه ........ صادره .......... به نشاني ... ........

متصالح: آقاي ........ فرزند ...... به شماره شناسنامه ......... صادره ......... به نشاني .. ...... ....

 

1- قضيه صلح
مادي كليه حقوق مادي حقيقي، عيني، حقيقي و فرضي آپارتمان مسكوني 6 دانگ به پلاك ثبتي ...... فرعي ....... اصلي واقع در قسمت ..... تهران به نشاني ......... با كليه توابع و ملحقات و موارد مندرج در سند مالكيت اعم از پاركينگ و انباري و همچنين انشعابات آب و برق و گاز و تلفن تعيين شده در آن. و متعهد مي شود كه پيرو تنظيم اين قرارداد صلح در خصوص انتقال كليه حقوق ناشي از مالكيت مشاع آپارتمان فوق الذكر و به محض اعلام آمادگي طرفين براي تنظيم سند انتقال قطعي و با اين قرارداد صلح. ، طرفين ديگر هيچ ادعايي در خصوص صلح مذكور نخواهند داشت.

 

2- مال الصلح (مبلغ قرارداد)
با توجه به اينكه خود طرفين كل مبلغ و قيمت را قبل و همزمان با خريد صلح و تنظيم سند و مبايعه نامه به نام ماده پرداخت كرده اند، در اينجا فقط مبلغ يكصد هزار ريال به ذميل تعلق مي گيرد. ماده فقط براي صحت صلح در مجلس.

 

3- شرايط معامله
الف) بر اساس اين قرارداد، طرفين كليه حقوق ناشي از مالكيت خود را نسبت به طرف مقابل تسويه كرده اند و در اين خصوص ادعايي نخواهند داشت.

ب) در اين معامله خيار فسخ وجود ندارد و طرفين چاره اي جز فسخ معامله ندارند.

ج) طرفين بايد هر گاه تقاضا كند آپارتمان مورد صلح و متعلق به حق ديگري را به صاحب اين صلحنامه تحويل دهند. درخواست سفارشات عمومي و فروش.

د) پرداخت هزينه هاي نقل و انتقال اعم از حق رهن، ماليات نقل و انتقال، عوارض شهرداري و حق ثبت به عهده انتقال دهنده مي باشد.

اين قرارداد با حسن نيت و بدون اجبار و اكراه بين ما و طرفين تنظيم شد.

كليه معاملات و قراردادهاي مغاير با متن اين صلحنامه بين ماساله و ساير اشخاص باطل و بلااثر است. مصلح متعهد مي شود و مي پذيرد كه هيچ معامله و قرارداد مالكيتي بر مفاد اين قرارداد صلح منعقد نكرده است. و در صورت وجود هر نوع قراردادي قبل يا بعد از اين عقد باطل است و همچنين تاكيد مي شود كه همزمان با مبايعه نامه و سند رسمي كه به موجب آن پرونده صلح به نام اين صلحنامه ثابت شده است. آقاي (متصالح) تمام بهاي آن معامله را پرداخته و لذا براي اصلاح روابط مالي و به موجب صلحنامه ملك حاضر به صلح متوسل شده و بدين وسيله و به تشخيص طرفين موضوع. به صلح، انتقال دهنده استويرايش به متصالح.

امضاي طرفين: امضاي مصالحه:

مطالبه اجاره، معوقه و دستمزد پرداخت نشده

۱۱ بازديد

مطالبه اجاره، معوقه و دستمزد پرداخت نشده
مسئوليت پرداخت هزينه استفاده از منفعت ملك مي تواند منشأ قراردادي يا غير قراردادي داشته باشد. در قراردادهايي مانند اجاره ربيع يا اجاره مزرعه، طرفين توافق مي كنند در ازاي استفاده از منافع، مبلغي را تعيين كنند. و در مسؤوليت خارج قراردادي موضوعاتي تحت عنوان تلف، غصب و استفاده براي جبران ضرر منفعت تعيين شده است. مهمترين و اصلي ترين قرارداد براي استفاده از منفعت ملك، عقد اجاره است. تعريف اجاره نامه:
اجاره عبارت است از تحصيل منفعت در مقابل مبلغ معين. تفاوت عقد اجاره با عقد بيع در اين است كه در عقد اجاره فقط منفعت مال موضوع قرارداد است نه عين. (ماده 466 قانون مدني)

 

 

 

صورت هاي پرداخت اجاره:
پرداخت اجاره بها به دو صورت دستمزد تمام مدت و مزد اسمي انجام مي شود.

اجاره ماهانه: مبلغي است كه طرفين در قرارداد اجاره تعيين مي كنند كه معمولاً توسط مستاجر به صورت ماهانه به موجر پرداخت مي شود.

دستمزد ايده آل: اما مواردي نيز وجود دارد كه مستاجر مجبور يا ملزم به پرداخت دستمزد ايده آل مي شود. دستمزد ايده آل مي تواند به اندازه دستمزد اسمي تعيين شده قبلي باشد، مي تواند به ميزان مورد نظر طرفين باشد و به عبارت ديگر مي تواند «عملي» باشد. يا در نهايت توسط دادگاه تعيين شود.

 

 
لغو اجاره
ضايعات: اتلاف فعلي اجاره به دو صورت مورد بحث قرار مي گيرد:

قبل از فاكتور: ابطال اجاره بها قبل از فاكتور مورد اجاره باعث فسخ اجاره مي شود و نه تنها پرداخت اجاره بها منقضي مي شود، بلكه در صورت دريافت مبلغي از سوي موجر، موظف است آن را به مستاجر مسترد كند. .

تلف در مدت اجاره: بر اساس ماده 496 قانون مدني تلف مال مورد اجاره در مدت موجب بطلان (انقضاي) اجاره براي بقيه مدت مي شود، بنابراين اجرتي كه قبلاً پرداخت شده صحيح است و اجاره بها. پس از انقضاي ضرر

فسخ موضوع اجاره: در اين فرض نيز مانند فرض تلف شدن مورد اجاره قبل از قبض، چون اختيار فسخ موضوع اجاره ساقط مي شود، لذا پرداخت اجاره بها نيز منقضي مي شود.

انقضاي مدت اجاره: طبق ماده 494 قانون مدني، در صورتي كه مدت اجاره منقضي شود ولي مستاجر با وجود مطالبه موجر، مال الاجاره را به او مسترد نكند، پرداخت اجاره بها بر عهده اوست هر چند كه نكرده باشد. بهره مند شد. اما در صورتي كه مستاجر با اذن مالك به استفاده از مورد اجاره ادامه دهد يا مستاجر را مطالبه نكند در صورت احراز منفعت مستاجر مكلف به پرداخت اجاره بها مي باشد. معمولاً در اجاره نامه هاي تنظيمي مقرر مي شود كه پس از انقضاي مدت اجاره، دستمزد ايده آل با توجه به اجرت ايده آل پرداخت شود. در صورت عدم وجود چنين شرطي، معمولاً در تعيين مزد ايده آل، مزد ماهانه ملاك بوده و دادگاه به ميزان آن توجه مي كند.

عدم وجود اجاره نامه:
 در مواردي كه اجاره وجود دارد مستاجر ملزم به پرداخت اجاره بها بر اساس مزد ماهانه تعيين شده در قرارداد خواهد بود. اما در فرض عدم وجود اجاره، طبق ماده 32 قانون موجر و مستأجر مصوب 1356، آنچه بين طرفين توافق مي شود يا عملاً انجام مي شود ملاك است و در صورت عدم توافق يا اختلاف، دادگاه رسيدگي مي كند. نرخ منصفانه روز را در تعيين اجاره بها در نظر بگيريد. انجام خواهد داد

 

 
تعديل اجاره بها:
طبق ماده 4 قانون موجر و مستاجر شماره 56، دادگاه مي تواند بر حسب ارتقاء يا هزينه مسكن مشروط بر انقضاي مدت اجاره و گذشت 3 سال از تاريخ استفاده مستاجر يا مستاجر. تاريخ مقرر در حكم قبلي، بر اساس نظر كارشناس و به نرخ روز، ميزان اجاره بها تعديل شود.

طبق قانون موجر و مستاجر سال 56 در صورت عدم وجود اجاره، اجاره بها با رأي دادگاه تعيين مي شود.

 

 
غصب:
مطابق ماده 308 قانون مدني، غصب حق ديگري، تصرف عدواني است. موضوع غصب مي تواند منافع ملكي باشد. مانند اينكه شخصي مال مستأجر را غصب كند و مستاجر را از تحقق منفعت باز دارد. طبق ماده 311 قانون مدني ضامن مصلحت متصرف به اندازه مصلحت تصرف خود و مال خود است. حتي اگر براي شما سودي نداشته باشد. پس اگر كسي خودروي ديگري را غصب كند و در پاركينگ منزل او باشد

اگر آن را رها كرده باشد و استفاده نكند، يعني منافع راضي نمي شود، غاصب بايد اجرت معمول اين روزها را بدهد.

 

 
به ترتيب غصب:
در موارد زير اگرچه ظاهراً غصبي اتفاق نيفتاده است، اما قانونگذار آنها را غصبي دانسته و احكام غصبي را بر آنها وضع كرده است.

اثبات تصرف بدون اذن مال (مطابق ماده 308 ققانون مدني) يعني اولاً با اذن به اين معناست كه ابتدا با اذن مالك مال مالك را تصرف كرده ولي پس از مطالبه مالك از اين كار خودداري كرده است. مثلاً امين يا مستأجري كه پس از انقضاي مدت مال را از مالك مطالبه كند و از استرداد آن امتناع كند.

خلع يد به صورت عقد فاسدي (ماده 366 ق.م.) بر اين فرض است كه عقد تصرف در مال به نحوي باطل است و چون معامله باطل است ???? طرفين آنچه را كه به دست آورده اند غصب مي كنند.

وكيل تقسيم اموال مشاع - افراز

۱۹ بازديد

وكيل تقسيم اموال مشاع - افراز - حكم فروش
به كساني كه مشتركاً ملكي دارند، شركاي مشترك مي گويند. شركاي مشترك چندين راه براي تعامل و همزيستي دارند يا اينكه همگي از تمام اموال استفاده كرده و در آن تصرف كنند كه البته بسيار بعيد و دور از دسترس است. ديگر اينكه مال را با توافق بين خود تقسيم كنند و هر كدام سهم خود را داشته باشند. در صورت عدم توافق براي تقسيم ملك، هيچ راه ديگري براي تقسيم ملك وجود ندارد به جز درخواست تقسيم يا درخواست تقسيم از اداره ثبت محل. اگر اداره ثبت نيز ملك را غير قابل تقسيم بداند (مثلاً آپارتمان غير قابل تقسيم است) راهي جز درخواست حكم فروش وجود ندارد، يعني كل ملك فروخته شده و پول تقسيم مي شود. بين شركا نكات مهم توزيع اموال مشترك، تقسيم و سفارش فروش
دليل و منشأ اصلي اشتراك در اموال، ارث است. اگرچه ممكن است به دلايل ديگري مانند خريد مشترك ملك، دو يا چند نفر در امور مالي شريك باشند.
 گاهي شركاي ملكي به هر دليلي مايل به ادامه مشاركت نيستند كه در اين صورت در صورت منقول بودن مال با توافق به دادگاه مراجعه مي كنند و در صورت عدم توافق به دادگاه مراجعه و مطالبه خود را دارند. سهم از مال و دادگاه ملك را مي فروشد و پول را مي پردازد. آن را بين شركا تقسيم مي كند.
در صورتي كه مال مشاع طبق قانون نقل و انتقال و فروش ملك مشاع مصوب 22/08/1358 و با تشريفات و توضيحات مندرج در آن قانون غيرمنقول باشد، متقاضي بايد ابتدا از طريق اداره ثبت محل نسبت به انتقال اقدام نمايد. از ملك.
در صورت امكان انتقال به تشخيص اداره ثبت سهم متقاضي تعيين و سند جداگانه و شش دانگ به نام وي صادر مي شود و در صورت عدم امكان نقل و انتقال (موردي كه ارزش ملك باشد. به دليل نقل و انتقال كاهش مي يابد يا در صورت عدم تقسيم عادلانه) شخص مي تواند با حكم عدم تقسيم به دادگاه عمومي مراجعه و دستور فروش مال مشاع را بخواهد.
دادگاه صالح پس از رسيدگي و طي تشريفات در صورت كامل بودن دلايل دستور مراجعه به كارشناس و تعيين قيمت و فروش ملك را بر اساس قيمتي كه كارشناس طي تشريفات مزايده تعيين كرده است مي دهد.
گاه به آساني مي توان با تقاضاي خلع يد تضامني به ترتيبي كه در ماده 43 قانون اجراي احكام مدني آمده است، طرف و شريك را به توافق بيع وادار كرد. به خصوص اگر شريك متخلف مالك مال مشاع باشد.
در صورت درخواست اجرت يا اجرت معقول و اعلام عدم تمايل به تصرف با اظهار يا معرفي شاهد، شريكي كه در مال تصرف ندارد مي تواند اجرت المثل ايام را مطالبه كند. تصرف از متصرف يا متصرفين.