فرجامخواهي و اعتراض در ديوان عالي كشور

۱۹ بازديد

متن لايحه تجديد نظر طلاق در ديوان عالي كشور

نام خدا


رؤساي محترم و مستشاران ديوان عالي كشور


سلام


احتراماً به وكالت همسرم (خانم منيره...) و در مقام تجديدنظرخواهي نسبت به شماره سند ... صادره از شعبه بيست و ششم دادگاه تجديدنظر تهران كه مورد تأييد قرار گرفته است اعتراض كرده ام. تصميم دادگاه بدوي مبني بر ابطال دعوي. و با توجه به عدم انطباق تصميم با موازين شرعي و مقررات قانوني و همچنين عدم توجه به دلايل و دفاعيات موكل به شرح مندرج در لايحه تقديمي طبق بندهاي 2 و 5 ماده در ماده 371 قانون آيين دادرسي مدني، رسيدگي هاي فوق به شرح زير است:


ابتدا به منظور توضيح شرايط به شرح زير مي پردازم:


1- زوجين به موجب سند ازدواج با يكديگر عقد دائم كردند و حاصل اين ازدواج دو دختر بود كه هر دو بزرگتر و خارج از دايره حضانت مي باشند.


2- شوهر بيش از 9 سال از تهيه مسكن براي زندگي زن خودداري مي كرد و از سال 1390 تا زمان ترك اجباري زندگي مشترك در خانه متعلق به زوجه زندگي مي كرد اما زن خواستار حفظ خانواده و حفظ خانواده بود. آرزوي ادامه زندگي مشترك اعتراضي نكرد و همسرش را براي تامين مسكن تحت فشار قرار نداد.


3- به دليل اختلاف شديد زوجين و پس از دعواي مكرر زوجين، سرانجام زوج در اوايل خرداد ماه سال 1397 خانه مشترك را ترك كرد و زوجه در اواخر دي ماه 1398 بر اساس تحقق بند 8، دادخواست طلاق داد. از قرارداد (غيبت). زوجين به مدت 6 ماه متوالي و ترك زندگي مشترك) و سختي و خجالت ناشي از آن، زوجين هيچ اقدامي براي بازگشت به زندگي يا تهيه مسكن براي زن و فرزند انجام نمي دهند.


4- پس از گذشت بيش از شش ماه از غيبت زوج و ترك زندگي مشترك توسط وي كه مستند به مبايعه نامه است دادخواست بدوي نيز به گواهي شهود و تحقق وكالت زوجه از زوج براي هدف طلاق بر اساس تحقق بند 8 قسمت ب است. شرايط ضمن عقد و پس از اقامه دعواي طلاق توسط زوجه، شوهري كه از زمان خروج از منزل مشترك در منزل مادري ساكن بوده، با علم به اينكه زوجه به دليل ترك زندگي مشترك، دادخواست طلاق داده است، با اين تصور. كه مي تواند با اخذ دستور تمكين وكالتنامه اخذ شده براي زوجه را به دليل تخلف زوج از بند 8 قرارداد باطل نموده و با معرفي منزل مادري به سكونت در 31 دي 1397 اقدام به ثبت اجباري نمايد. دادخواست تمكين عليه زوجه كه با اعتراض معقول زوجه در رسيدگي به تمكين، با توجه به اينكه منزل ارائه شده، منزل مادر زوج بوده و مسكن مناسبي براي زوجه نيست، حكم مستلزم تمكين زوجه به شرط آن است كه زوج زمينه تمكين از جمله مسكن را فراهم مي‌كند و اثاثيه منزل متناسب با شأن زوجه صادر مي‌شود و تأثير حكم بر همين تصميم نسبت به آينده است و دليلي بر عدم ازدواج زوجه وجود ندارد. در گذشته. عملي را كه قبل از صدور رضايتنامه و حتي اقامه دعوي رضايت از سوي وي محقق شده است را توجيه نمي كند و وكالت محقق شده براي زوجه به منظور طلاق را منتفي نمي كند.


5- اما دادگاه محترم بدوي بنا به درخواست زوجه طلاق را مبني بر ترك زندگي مشترك و انجام وكالت زوجه از زوج جهت طلاق خود و همچنين عسر و حرج ناشي از اين ترك زندگي مشترك و شهادت شهود زوجه مبني بر عدم حضور زوج. وي از خرداد ماه سال 1378 كه تحت تأثير زوجين قرار نگرفته است، توجهي نكرده است، در حالي كه زوجين نه در مرحله بدوي و نه در تجديدنظرخواهي منكر عدم حضور وي نشده اند، اما با پذيرش ترك زندگي مشترك، صرفاً تسليم شده است. به شكايت پس از گذشت هفت ماه از غيبت ايشان، رأي صادره را تشكيل و استناد نموده و متأسفانه دادگاه محترم بدوي با رد ادله و مدارك زوجه، رأي به بطلان دادخواست طلاق زوجه را صادر كرد.


6- اين دادگاه پس از تجديدنظرخواهي و ارجاع پرونده به شعبه بيست و ششم دادگاه تجديدنظر استان تهران، بدون عنايت به دلايل موكل و با اين استدلال كه «اصل بر تحكيم بنيان خانواده است. و اين زوج يك فرزند مشترك خارج از حضانت دارند» تاييد كرده است


نظر فوق و با توجه به اينكه:


ابتدا شهادت شهود را بررسي كنيد و آن را تأييد يا رد كنيدبا اين استدلال كه زوجه دليل كافي ارائه نكرده است، تقاضاي زوجه را نپذيرفته است.


ثانياً دادگاه محترم برخلاف مقررات قانوني راجع به حق مكتسبه زوجه و صرف نظر از اين كه وقتي وكالت زوجه در طلاق بر اساس يكي از موارد مندرج در جزء ب عقد محقق مي شود، بعدي گام زوج، حق زن در اعمال وكالت ناشي از تحقق است، شرطي كه قبل از تقديم دادخواست طلاق، در اثر تقصير زوج براي زن ايجاد شده باشد و در مقام استفاده از اين حق، دادخواست طلاق را تقديم كرده باشد. جزء حق مكتسبه او محسوب مي شود و موجب بطلان آن نمي شود و دادگاه ديگر نمي تواند به بهانه تحكيم دلايل استفاده كند. خانواده يا داشتن فرزند بالغ، زوجه را از اعمال حق قانوني خود باز دارد.


تخلف از حكم صادره مبني بر عدم توجه به ادله و مستندات موكل و همچنين صدور رأي مغاير با موازين قانوني و شرعي، صدور رأي مقتضي از سردفتر اسناد رسمي درخواست مي شود.

ضمانت اجراي عدم رعايت مصلحت و امانت توسط ولي قهري 2

۱۶ بازديد

جديت پدر و پدر، اما اجبار بچه ها

اولين دسته از افرادي كه اداره امور و رسيدگي به امور مهجور را بر عهده دارند، پدر و جد (جدبزرگ) مهجور هستند كه نماينده آنها «ولايت قهري» نام دارد.


اين افراد بر اساس قانون مسئوليت اداره امور خانواده را بر عهده دارند و نيازي به حكم دادگاه يا رضايت پدر يا جد پدري نيست.


سؤالي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه آيا پدر بر جد پدري تقدم دارد و هر گاه پدر نباشد جد پدري مي تواند بر ميت ولايت داشته باشد يا خير؟ پاسخ به اين سوال منفي است. به طور كلي پدر بر جد پدري برتري ندارد و هر دو موظفند با هم امور ميت را اداره كنند. فرض كنيد «الف» هشت ساله است و يك پدر و يك پدربزرگ پدري دارد و هر دو با هم زنده هستند. جد پدري A خانه خود را به كسي اجاره مي دهد. در اين صورت پدر حق اعتراض ندارد و اجاره بها صحيح است.


 


 آيا پدر يا پدربزرگ بر همه زندانيان ولايت دارند؟

در پاسخ بايد گفت كه ولايت پدر و جد پدري بر زندانيان عبارتند از:


1- صغير


2- مجنون: اگر فرزند خانواده اي از كودكي مجنون بوده و جنون او بعد از بلوغ هم ادامه داشته باشد، ولايت پدر و جد پدري بر عهده آنهاست. اما اگر صغيري در زمان بلوغ مجنون نبوده و به مناسبت بلوغ و رشد از ولايت خود خارج مي شود، ولي بعد از آن جنون به او مي رسد، ديگر پدر و جد او بر او ولايت ندارند; بلكه در اين صورت از طرف دادگاه براي او «ولي» تعيين مي شود كه ممكن است پدر يا جد او به عنوان قيم تعيين شود.


3- صوفيه: وقتي انسان به سن بلوغ رسيد، طبق قانون در «غير مالي» بالغ محسوب مي شود و از اين رو ديگر تحت ولايت هيچكس نيست، اما در «غير بالغ» محسوب مي شود. تا سن 18 سالگي به امور مالي رسيدگي مي كند و تحت قيموميت باقي مي ماند.


اما اگر شخصي پس از اين سن همچنان بي گناه باشد، تحت سرپرستي پدر و جد پدري خود باقي مي ماند. اين در حالي است كه اگر بعد از 18 سالگي بالغ شد، ولي بعداً به دلايلي دچار فحشا شد، ديگر پدر يا جدش بر او ولايت ندارند و براي او «ولي» تعيين مي كنند. تعيين سرپرست براي زندانيان به شرح فوق توسط اداره سرپرستي مستقر در دادگاه ها كه زير نظر دادستان فعاليت مي كند پيگيري مي شود.

 


وظايف و اختيارات قيم قهري

با جايگاه ولايت قهري آشنا شديم و ديديم كه ولايت قهري فقط شامل فرزندان نمي شود و ساير افراد نيز ممكن است حتي پس از طفوليت مشمول ولايت پدر و جد پدري خود شوند. اما دامنه اختيارات و اجبار تا كجاست؟


مهمترين وظيفه ولي قهري وكالت شخصي است كه سرپرستي او را بر عهده مي گيرد و موظف به اداره اموال و مراقبت از شخص بي بضاعت و حفظ حقوق و منافع وي مي باشد. اداره اموال ندارد.


اما قهري مي تواند در اموال ماجر تصرف كند و براي او معامله كند، مشروط بر اينكه به مصلحت ماجر باشد.


به طور كلي مي توان گفت كه اختيارات ولي قهري در قانون گسترده است و تنها چيزي كه اين اختيارات را محدود مي كند، مصلحت شخصي است كه خلع يد شده و نيازمند ولايت است. بنابراين ولي قهري حق ندارد عملي را كه بر خلاف مصلحت يا متضمن ضرر به مهجور باشد انجام دهد.


بر اين اساس هر يك از پدران و اجداد پدري كه به آنها قيم قهري گفته مي شود، مي توانند به تنهايي براي مهجور قرارداد ببندند; مثلاً ملك او را بفروشد يا اجاره دهد يا برايش پول بخرد و در صورت رعايت مصلحت معامله، طرف معامله حق اعتراض و اخلال در معامله را نخواهد داشت.


ماده ۱۱۸۳ قانون مدني اين مفهوم را به خوبي بيان مي كند: «در كليه امور مربوط به اموال و حقوق مالي مالك، قائم مقام قانوني او است». درست است كه در ماده 1183 قانون مدني فقط به اداره اموال و حقوق مالي مالك اشاره شده است، اما بايد توجه داشت كه ولايت قهري منحصر به اداره امور مالي مقيد نمي باشد؛ بلكه بايد توجه داشت كه ولايت قهري منحصر به اداره امور مالي مقيد نمي باشد. او همچنين مسئول امور شخصي و به عبارتي مراقبت از شخصي است كه بر عهده اوست.

معمولا در بين همه اطرافيان كودك، پدرش بيشترين احترام را براي او قائل است. به همين دليل قانون پدر و جد پدري را در اولويت قرار داده است. اما اين قاعده اگرچه مطابق عقل و واقعيت است، اما بدون استثنا نيست; پدراني هستند كه از هر دشمني براي فرزند يا ديگران خطرناكترندrphans


در اين شرايط چه بايد كرد؟ آيا واگذاري اموال و ساير امور فرزند به چنين پدري صحيح است؟ قانون براي چنين مواقعي راهكارهايي ارائه كرده است.


در صورتي كه ولي قهري توانايي و شايستگي اداره امور صغير يا مجنون را نداشته باشد يا برخلاف امانت مال خود رفتار كند به موجب ماده ۱۱۸۴ قانون مدني امين مي شود. .


بر اساس اين ماده «هرگاه ولي قهري طفل به حسادت صغير احترام نگذارد و به تقاضاي يكي از بستگان او يا به تقاضاي رئيس حوزه قضايي پس از اثبات، مرتكب اعمالي شود كه موجب ضرر او مي‌شود. دادگاه قيم مذكور را عزل مي كند و تصرف در اموال صغير و اداره امور مالي طفل ممنوع است شخص صالحي به عنوان قيم تعيين مي شود همچنين در صورتي كه قيم قهري قادر به اداره دارايي نباشد. طرف مقابل به علت كهولت سن يا بيماري و امثال آن و شخصي را براي اين امر معين ننمايد طبق مقررات اين ماده شخصي به عنوان امين به ولي قهري ملحق مي شود.


منظور از «ضميمه امين» كه در قانون مدني به عنوان ضمانت انجام وظايف قانوني توسط قيم ذكر شده اين است كه دادگاه اميني را به ولي ضميمه كرده و بدين ترتيب اختيارات و آزادي هاي او را محدود مي كند.

ضمانت اجراي عدم رعايت مصلحت و امانت توسط ولي قهري

۲۱ بازديد

ضمانت عدم رعايت مصلحت و امانت توسط ولي قهري

 

اجبار در لغت به معناي اجباري و اضطراري است و به همين دليل به آن قهري گفته مي شود كه اجباري است و با حكم مستقيم قانون و بدون نياز به حكم دادگاه يا دخالت شخص ديگر محقق مي شود. پدر و جد پدري حقي است و نسبت به فرزندان صغير خود وظيفه خاصي دارند. پدر و جد پدري هر دو داراي مقام ولايت قهري و مساوي يكديگرند و طبق قانون مدني هيچ كدام بر ديگري اولويت ندارند. بنابراين هر دو بايد در اداره امور و حفظ حقوق و منافع كودك تلاش كنند. اما پدر و جد طفل، پدر طفل هستند و در اداره امور او از اختيارات بالايي برخوردارند و با وجود هر يك ديگر نيازي به تعيين قيم و وصي نيست. اهميت نهاد خانواده باعث شده است كه قانون در آن حضور پررنگي داشته باشد. براي اداره كانون خانواده بايدها و نبايدهاي زيادي در قوانين وجود دارد كه عموم مردم با بسياري از آنها آشنايي ندارند. معمولاً وقتي يك موقعيت حقوقي افراد را به دادگاه مي كشاند، با اين قوانين آشنا مي شوند و به دليل موقعيت خاص اين وضعيت، گاهي افراد اين قوانين را به شدت ناعادلانه مي دانند. اختيارات قيم و قيم قهري

برخي خانواده ها با مفهوم سرپرستي اجباري آشنايي ندارند، اما وقتي با مشكلي مانند فوت پدر خانواده مواجه مي شوند و حضور و كنترل پدربزرگ (جد پدري) را در زندگي خود احساس مي كنند، با اين موضوع آشنا مي شوند. مفهوم


در صورت فوت پدر، حضانت فرزندان بر عهده جد پدري خواهد بود و او اختيارات زيادي در اداره امور فرزندان خواهد داشت. اين در حالي است كه خانواده هاي امروزي نسبت به گذشته كوچكتر شده اند و برخلاف گذشته كه پدربزرگ نيز جزو خانواده بوده و با خانواده زندگي مي كرد، اكثر خانواده هاي امروزي محدود به پدر، مادر و فرزندان هستند. كه تاكنون ضعيف بود و نفوذ كمي داشت، جسورانه و تاثيرگذار مي شود و گاهي مشكلاتي به وجود مي آيد.


بر اساس ماده ۱۱۸۲ قانون مدني «هرگاه طفلي هم پدر و هم جد پدري داشته باشد و يكي از آنها از تصرف در مال مالك منع يا منع شود ولايت قانوني او ساقط مي‌شود». بنابراين اگر مثلاً پدر يا جد پدري دچار جنون شود، ولايت او ساقط مي شود و ولايت ديگري باقي مي ماند.


ولي كهري نماينده فرزند صغير خود (مولي عليه) خواهد بود و موظف به اداره اموال و نگهداري از معلول (ديوانه، صغير و نادان) و تلاش در حفظ حقوق و منافع او مي باشد، البته در صورت وجود. معلول آدم احمقي است حجرش محدود به امور مالي است، اما وظيفه اي جز مديريت اموال ندارد.


بر اساس ماده 1188 قانون مدني «هر يك از پدر و جد پدري پس از فوت ديگري مي تواند براي فرزندان خود كه تحت ولايت او هستند قيم معين كند تا پس از فوت خود سرپرستي و تربيت آنها را بر عهده بگيرد و اموال آنها را اداره كند. "


همچنين به موجب ماده ۱۲۳۵ اين قانون «مراقبت موكل و وكالت قانوني او در كليه امور مربوط به اموال و حقوق مالي او با قيم است».


لازم به توضيح است كه مهجور به كسي گويند كه فاقد عقل (جنون) يا رشد (سفيه) يا غرور (18 سال تمام) باشد. بنابراين اگر مهجوري در خانواده اي باشد و پدر آن خانواده فوت كند، پدربزرگ به عنوان ولي قهري حق اداره اموال طفل را خواهد داشت.


ممكن است اين سوال مطرح شود كه فرزند اموالي ندارد كه حضور پدربزرگ به دليل مديريت آنها بخواهد خانواده را تحت تاثير قرار دهد؟ اما اينطور نيست؛ فرزند از وارثان طبقه اول محسوب مي شود و به محض فوت پدر، اموال او به پسرش مي رسد، در چنين شرايطي اداره اموال فرزند از اهميت بالايي برخوردار خواهد بود.


افراد منزوي به دليل موقعيت خاص خود قادر به تشخيص مصلحت و صلاح خود نيستند و ممكن است كارهايي انجام دهند كه براي آنها مضر است. از اين رو قانونگذار براي حمايت از زندانيان، آنان را از تصرف در اموال و اعمال حقوقي منع كرده و افرادي را به عنوان نماينده آنان تعيين كرده و انجام امور زندانيان را به اين نمايندگان سپرده است.


به طور كلي سه نوع وكالت در قانون براي اين دسته از افراد مشخص شده است كه به ترتيب عبارتند از:


1- حكومت اجباري

2- قيمومت: نماينده اي كه از طرف پدر يا جد پدري منصوب مي شود كه «ولي» ناميده مي شود.

3- قيمومت: در صورت نبود پدر يا جد پدري يا وصي، دادگاه فردي را به عنوان قيم تعيين مي كند.